کد مطلب:1768 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:458

(2) رابطه دین و اخلاق
درباره رابطه دین و اخلاق از جهات مختلفی می توان بحث كرد. یكی از این مباحث، بحث قلمرو دین و قلمرو اخلاق است. اخلاق درباره خوبی یا بدی و درستی یا نادرستی اعمال و ملكات ما سخن می گوید. خوبی و درستی واژه هایی نیستند كه فقط در قضایای اخلاقی به كار روند بلكه ممكن است آنها را درباره چیزهای مادی هم به كار بریم؛ مثلا بگوییم قلم خوب یا اسب بد واژه خوب و بد در این جا هیچ معنای اخلاقی ندارد؛ زیرا قضایای اخلاقی مربوط به اعمال اختیاری و ملكات نفسانی ما هستند.





حتی در مورد اعمال اختیاری انسان هم همیشه نمی توانیم واژه های خوب و بد و درست و نادرست را به معنای اخلاقی بگیریم. مثلا در جملات: نماز صبح را اگر پس از طلوع آفتاب بخوانیم نادرست است و نماز بدون سلام نادرست است. واژه نادرست به معنای اخلاقی ندارد البته می توان از این جملات معنایی اخلاقی هم دریافت؛ ولی آن چه به ذهن متبادر می شود معنای اخلاقی نادرست نیست بنابراین این واژه ها هر گاه درباره اعمال اختیاری انسان به كار روند و مستحق مدح و یا ذم بودن فاعل را بیان كنند، آن گاه معنای اخلاقی خواهند داشت. استحقاق مدح و ذم نیز تنها مستند به پیكر ظاهری عمل نیست بلكه به نیت عامل نیز بستگی دارد.





پس از ذكر این مقدمه لازم است توجه داشته باشیم كه دین نیز انسان ها را در انتخاب اعمال درست و خوب راهنمایی می كند؛ ولی محدوده راهنمایی آن منحصر به رفتارهای اخلاقی انسان نیست در دین احكام عبادی و حقوقی نیز وجود دارد در احكام عبادی و حقوقی نیز اعمال درست و خوب یا نادرست و بد معرفی شده اند ولی خوب و درست در این احكام به معنای اخلاقی نیست همچنین دین در بردارنده عقایدی درباره خدا انسان و جهان نیز هست.





با توجه به این مطالب قلمرو دین را باید گسترده تر از قلمرو اخلاق بدانیم البته برخی از نویسندگان غربی به دلیل عقاید خاص فلسفی و معرفت شناختی در پذیرش عقاید دینی راجع به جهان و انسان دچار تردید شده اند و كوشیده اند اهداف و قلمرو دین را همان هدف و قلمرو اخلاق قرار دهند؛ ولی در صورتی كه به معارف دینی در بعد وسیع آن معتقد باشیم قلمرو دین گسترده تر از قلمرو اخلاق است.





یكی از مباحث دیگری كه درباره رابطه دین و اخلاق مطرح شده است وابستگی اخلاق به دین است این وابستگی را تاكنون به صورت های مختلفی بیان كرده اند:





1 - برخی گفته اند اخلاق به دین وابسته است زیرا خوب بودن افعال تنها از آن روست كه متعلق امر الهی قرار گرفته اند. به عبارت دیگر خوب بودن هر عملی به خاطر آن است كه خداوند بدان آن امر نموده است. برای این افراد، حسن و قبح اعمال ذاتی نیست بلكه به امر و نهی خداوند وابسته است لازمه این عقیده این است كه آن چه را كه اكنون بد و ناپسند می شماریم، اگر به امر خداوند بود، خوب و پسندیده می شد خداوند به راستگویی امر كرده است و ما آن را خوب می دانیم و اگر روزی هم خداوند به دروغگویی امر كند، دروغگویی خوب خواهد بود. متكلمان شیعه این عقیده را نپذیرفته اند و معتقد به حسن و قبح ذاتی افعال شده اند. در نظریه حسن و قبح ذاتی امر و نهی خداوند ناشی از خوبی و بدی ذاتی اعمال است و خداوند هیچ گاه به اعمال بد امر و از اعمال خوب نهی نمی كند به عبارت دیگر خداوند به چیزهای ذاتا خوب امر می كند؛ نه آن كه خداوند به چیزهای امر می كند و و پس از امر خداوند آن چیزها خوب شوند.





با توجه به دیدگاه صحیح كه قائل به حسن و قبح ذاتی اعمال است این گونه وابستگی اخلاق به دین را نمی توان پذیرفت.





2 - گروه دیگری از عالمان گفته اند خوبی و بدی اخلاقی اعمال وابسته به امر و نهی الهی نیست ولی شناختن اعمال خوب و تمییز آنها از اعمال بد برای انسان در همه موارد ممكن نیست از این رو در موارد بسیاری، معرفت ما نسبت به خوبی اعمال خوب و بدی اعمال بد به واسطه امر و نهی الهی پدید می آید. بنابراین نظر اگر آگاهی های انسان كافی باشد خوبی همه چیزهایی كه خداوند بدان امر كرده است قابل شناخت است ولی ما برای عمل به كارهای خوب به فرامین خداوند رجوع می كنیم تا در اثر ضعف آگاهی كارهای بد و نادرست انجام ندهیم.





ممكن است به این نظر اعتراض شود و گفته شود برخی از انسان های ملحد با وجود بی اعتقادی به خدا نسبت به احكام و وظایف اخلاقی آگاهند و تكالیف اخلاقی خود را انجام می دهند. ملحدان چون به خداوند اعتقاد ندارند، به كلام او هم مراجعه نمی كنند، پس از كجا به احكام اخلاقی آگاهی پیدا كرده اند.





در پاسخ برخی گفته اند آگاهی ملحدان از احكام اخلاقی به واسطه مؤمنان است یعنی نخست انسان های مؤمن به كلام خداوند رجوع كرده اند و كارهای خوب و درست را از كارهای بد و نادرست باز شناخته اند سپس آگاهی خود را به دیگران منتقل كرده اند. در نتیجه ملحدان بی آن كه خود بدانند از طریق كلام خداوند به آگاهی های اخلاقی دست یافته اند.





پاسخ دیگری هم به این اعتراض داده شده است و آن این كه: مؤمنان پس از رجوع به كلام خداوند و آگاهی از احكام و تكالیف اخلاقی، جامعه ای را پدید آورده اند كه به این وظایف اخلاقی عمل می كرده است. تشكیل جامعه اخلاقی موجب شده است ملحدان نیز با احكام و هنجارهای اخلاقی آشنا شوند و به طور ناخود آگاه كارهای خوب اخلاقی را خوب و كارهای بد را بد بدانند.





به هر حال به نظر می رسد درستی برخی از احكام اخلاقی چنان واضح است كه حتی كسانی كه خواسته اند با آن مخالفت كنند عملا شیفتگی خود را به اجرای آن احكام نشان داده اند از سوی دیگر خوبی برخی از اعمال و بدی برخی دیگر از كارها برای انسان به سادگی آشكار نمی شود؛ در نتیجه خداوند برای آن كه انسان ها از كمال خود باز نمانند آنها را راهنمایی كرده و خوب و بد این گونه اعمال را بیان نموده است.





3 - نوع دیگر وابستگی اخلاق به دین جنبه روان شناختی دارد. یعنی كسانی كه به كیفر و پاداش اخروی معتقدند انگیزه بیشتری برای پیروی از احكام اخلاقی دارند. آنان تخلف از هر حكم اخلاقی را به منزله روبرو شدن با یك كیفر و یا حداقل محروم شدن از یك پاداش اخروی می دانند. در نتیجه به خاطر محبتی كه به خویش و منافع خویش دارند تبعیت از احكام اخلاقی را ترجیح می دهند و با انگیزه كافی وظایف اخلاقی خود را انجام می دهند.





اگر مؤمنان درجات بالاتری از ایمان را دارا باشند، انگیزه ای به مراتب بالاتر خواهند داشت. این گونه مؤمنان همواره خداوند را ناظر بر اعمال خویش می دانند و رضایت الهی را بالاترین آرزو و مقصد خود می شناسند. به همین دلیل نتایج همه اعمال خود را تنها در آخرت و زندگی واپسین نمی جویند بلكه نتیجه هر عمل را همراه با آن می بینند و حتی خداوند را از نیات خویش آگاه می دانند و خشنودی و ناخشنودی خداوند را حتی قبل از انجام هر عمل و همزمان با نیت آن عمل محقق می دانند. چنین افرادی می كوشند نیت و عمل خود را از هر كار غیر اخلاقی پاك كنند و با انگیزه ای قوی در پی كسب رضای الهی انسانی ملتزم به تكالیف اخلاقی باشند.







تفاوت اخلاق و تعلیم و تربیت

تفاوت میان این دو رشته از علم را با رجوع به تعاریف آنها می توان مشخص كرد پیش از این علم اخلاق را به طور خلاصه این گونه تعریف كردیم:





اخلاق علمی است كه به ما نشان می دهد روابط گوناگون خود را چگونه تنظیم كنیم تا به هدف غایی از خلقت خویش دست یابیم.





چنان كه گفتیم در علم اخلاق از صفات پایدار نفسانی بحث می شود. در این علم معلوم می شود كه هر انسان باید كدام صفات نفسانی را در خود تقویت كند و كدام صفات نفسانی را از خود دور سازد. همچنین در علم اخلاق رفتارهای متناسب با هر یك از صفات نیكوی نفسانی شناخته می شود. یعنی افعال خوب و درست از افعال بد و نادرست تمیز داده می شود.





در كتاب های اخلاقی گذشتگان علاوه بر شناسایی ملكات و رفتارهای نیكو و راه های دستیابی به این ملكات نیز تا حدودی معرفی می شده است می توان گفت این بخش از كتب اخلاقی در واقع مربوط به حوزه تعلیم و تربیت است برای توضیح بیشتر لازم است تعریفی اجمالی از تعلیم و تربیت به عنوان یك رشته علمی ارائه كنیم:





تعلیم و تربیت دانشی است كه چگونگی هدف گذاری و راه های رسیدن به اهداف آموزشی و پرورشی را نشان می دهد.





دانش تعلیم و تربیت مستقیما ارزش گذاری اخلاقی نمی كند یعنی خوب یا بد بودن اخلاقی افعال را مشخص نمی كند بلكه خوبی و بدی افعال و ملكات را از علم اخلاق می گیرد و سپس نشان می دهد كه چگونه می توان ملكات خوب را در افراد پدید آورد و چگونه می توان ملكات بد را از آنها زدود. تعلیم و تربیت برای آن كه بتواند راه دستیابی به صفات اخلاقی نیكو را نشان دهد از دانش هایی همچون روان شناسی و روان شناسی اجتماعی بهره می گیرد. البته باید توجه داشت كه تعلیم و تربیت همان طور كه از نامش پیداست فقط راه های كسب و حفظ صفات اخلاقی را نشان نمی دهد، بلكه می آموزد كه اگر بخواهیم مفاهیم خاصی را آموزش دهیم چگونه باید عمل كنیم. مثلا اگر بخواهیم مفاهمی ریاضی را به كسی بیاموزیم، باید كدام مراحل را طی كنیم و از چه روش هایی استفاده كنیم و با چه روش هایی میزان موقعیت خود را بسنجیم.





پس در تعلیم و تربیت با جملاتی كه محمول آنها واژه هایی همچون باید، نباید، خوب، بد، پسندیده، ناپسند و امثال آن است سرو كار نداریم؛ بلكه بیشتر با جملاتی سر و كار داریم كه از هست ها سخن می گویند. مثلا در تعلیم و تربیت می شنویم كه: آموزش همزمان سمعی و بصری، موجب افزایش سرعت یادگیری است، تشویق متناسب با رفتاری خاص، موجب تقویت و پایداری آن رفتار در فرد است اهداف هر درس با توجه به آگاهی های قبل دانش آموزان قابل تعیین است و...





البته از هر یك از جملات اخباری فوق می توان جملاتی را استنباط نمود كه محمول آنها واژه های باید، نباید، خوب بد و امثال آن است، ولی هیچ یك از این محمولات معنای اخلاقی نخواهند داشت. مثلا اگر بر اساس جمله اول گفته شود: آموزش را باید از طریق به كارگیری همزمان صوت و تصویر انجام داد باید به كار رفته در این جمله به معنای باید اخلاقی نیست زیرا همان طور كه در دروس فلسفه اخلاق می خوانیم باید اخلاقی بیان گر رابطه ای میان افعال و نتایج آنها در تحقق كمال غایی انسان است. مثلا اگر بگوییم «باید راستگو باشیم»، مقصود این است كه «راستگویی موجب رسیدن به كمال است» و یا «اگر راست بگوییم به كمال می رسیم» و یا به عبارت دقیق تر «اگر راست نگوییم به كمال نخواهیم رسید».





در حالی كه در جمله «آموزش را باید از طریق به كارگیری همزمان صوت و تصویر انجام داد» لفظ باید كاری به كمال غایی انسانی ندارد؛ زیرا حتی اگر كسی بخواهد یك عمل نادرست یا یك مفهوم انحرافی را هم آموزش دهد اگر به طور همزمان از ابزار سمعی و بصری استفاده كند، هدف مقطعی او كه آموزش یك مفهوم و یا یك رفتار بوده است بهتر محقق می شود.





اكنون با این توضیحات در می یابیم كه معلمان اخلاق با آگاهی از دانس تعلیم و تربیت بهتر می توانند اهداف اخلاقی را در متعلمان پدید آورند؛ ولی این بدان معنی نیست كه وظیفه علم اخلاق نشان دادن روش هاست.





یادآوری: در بخشی از حوزه بزرگ تعلیم و تربیت كه فلسفه تعلیم و تربیت نامیده می شود از مطالب مطرح در حوزه اخلاق بهره گیری می شود. یعنی در فلسفه تعلیم و تربیت دیدگاه های اخلاقی مختلف می گذارند. مثلا اگر دیدگاه اخلاقی یك فیلسوف تربیتی این باشد كه هر عمل فقط در صورتی خوب اخلاقی است كه فایده ای را برای عامل آن پدید آورد در این صورت نظر او درباره اهداف نهاد آموزش و پرورش و هدف های اجتماعی تعلیم و تربیت تغییر خواهد كرد حال اگر دیدگاه اخلاقی فیلسوف تربیتی این باشد كه خوبی هر عمل به میزان تأثیر آن در تقرب انسان به خدا بستگی دارد، اهداف نهاد آموزش و پرورش و هدف های اجتماعی تعلیم و تربیت در نظر او چیزهای دیگر خواهند بود.







تفاوت اخلاق و حقوق

تفاوت اخلاق و حقوق را از زوایای مختلفی می توان بررسی كرد نگاهی به اهداف حقوق و اخلاق، یكی از جنبه های تفاوت این دو را روشن می سازد. چنان كه گفتیم اخلاق به ما نشان می دهد كه چگونه روابط گوناگون (خود، خدا، محیط) خود را تنظیم كنیم تا به كمال و سعادت دست یابیم. بنابراین هدف اخلاق سعادت و كمال انسان هاست ولی آیا هدف حقوق نیز همین است؟ با نگاهی كلی به همه نهادهای اجتماعی، می توان دریافت كه در حقیقت همه آنها ابزاری برای تحقق كمال انسان هستند. در نتیجه نهادهای وضع كننده و اجرا كننده قوانین نیز، قانون را وسیله ای برای دستیابی به كمال می شناسند.





آن چه هدف حقوق را از اخلاق جدا می كند چگونگی تأثیر قوانین در تحقق كمال انسانی است.





با توجه به نگاه كلی ای كه گفتیم، می توان مراكزی مانند نهادهای ورزشی را نیز كمك كننده به تحصیل كمال دانست،





ولی آیا می توان گفت كه هر كس از قواعد مقررات ورزشی تبعیت كند به كمال و سعادت دست می یابد؟ پاسخ قطعا منفی است و سخن درست این است كه بگوییم یكی از ابزارهای دستیابی به سعادت، بدن سالم است و ورزش به سالم بودن بدن كمك می كند. پس ورزش مقدمه ای است كه دستیابی به كمال و سعادت را تسهیل می كند و اگر كسی بدون انجام اعمال ورزشی بتواند جسمی سالم داشته باشد، هیچ گاه به این مقدمه نیازی ندارد. درباره اخلاق و قواعد اخلاقی نمی توان چنین گفت؛ زیرا تأثیر اجرای مقررات اخلاقی و داشتن ملكات اخلاقی در تحقق كمال انسان، تأثیری بی واسطه است. یعنی هیچ كس نمی تواند از مقررات اخلاقی تخلف كند و در عین حال به كمال دست یابد. پس اخلاق، شرط لازم تحصیل كمال و سعادت است و هدف مستقیم آن نیز رسیدن به كمال و سعادت است؛ در حالی كه هدف مستقیم ورزش تأمین سلامت بدن است.





قوانین حقوقی شرایط مساعدی را در جامعه برای تحقق كمال و سعادت انسان ها فراهم می كنند و در نگاهی كلی هدف آنها تأمین سعادت انسانهاست؛ ولی نمی توان هدف مستقیم آنها را كمال و سعادت دانست. هدف بی واسطه قوانین حقوقی نظم اجتماعی است. این نظم، مقدمه ای لازم برای تحقق كمال و سعادت انسان است و قوانین وضع می شوند تا این نظم را پدید آورند پس می توان گفت قوانین به واسطه پدید آوردن نظم اجتماعی، تحقق كمال انسان ها را تسهیل می كنند. البته فرض كردن جامعه ای كه نظم اجتماعی آن بدون حاجت به قانون برقرار شود نیز محال نیست همان طور كه در جوامع ابتدایی آداب و رسوم عرفی نظم را برقرار و حفاظت می كرده است ولی در اكثر جوامع قانون امری ضروری است با وجود این می توان گفت قوانین حقوقی نیز مانند ورزش جنبه ابزاری و واسطه ای دارند؛ یعنی اگر فرضا نظم اجتماعی از راهی به جز قانون تأمین می شود ان گاه تأمین سعادت انسان متوقف بر قانون نخواهد بود پس به طور خلاصه می توان گفت تفاوت اخلاق و حقوق از یك جهت به تفاوت هدف آنهاست هدف مستقیم اخلاق كمال و سعادت انسان است ولی هدف حقوق برقراری نظم اجتماعی است.





تفاوت های دیگری نیز میان حقوق و اخلاق وجود دارد. از جمله این تفاوت ها تفاوت قلمرو است همان طور كه قبلا گفته شد اخلاق تنظیم روابط اجتماعی و غیر اجتماعی را بر عهده دارد در حالی كه حقوق فقط در محدوده روابط اجتماعی جای می گیرد موارد فراوانی از قوانین حقوقی را می توان قوانین اخلاقی نیز دانست؛ برای مثال امانت داری هم قاعده ای حقوقی است و هم قاعده ای اخلاقی مواردی نیز وجود دارد كه صرفا حقوقی است؛ مثل وجوب ثبت برخی معاملات و قراردادها، كه كاملا قاعده ای حقوقی است و اخلاق چنین تكلیفی نمی كند. موارد دیگر جدایی اخلاق و حقوق، تقریبا همه مواردی هستند كه در بخش روابط انسان با خود و خدا در اخلاق از آنها سخن می رود این گونه احكام اخلاقی هستند ولی وجه حقوقی ندارند.





از دیگر تفاوت های حقوق و اخلاق ضمانت اجرایی آنهاست. ضامن اجرای قواعد و تكالیف اخلاقی معمولا وجدان اخلاقی و بنابر بعضی دیدگاه ها، عقیده به پاداش و كیفر اخروی است؛ در حالی كه ضامن اجرای قوانین حقوقی، وضع جرایم و كیفرهای دنیوی است.





یكی دیگر از تفاوت های حقوق و اخلاق منبع آن دو است قوانین حقوقی معمولا از طریق قرار دادهای اجتماعی پدید می آیند جوامع مختلف با نظر به روابط گوناگون اجتماعی مقرراتی را برای حفظ نظم و برقراری عدالت وضع می كنند كه به تناسب فرهنگ ها و بینش های آنها متفاوت است.





قوانین اخلاقی از طریق قراردادهای رسمی پدید نمی آیند بلكه از وجدان اخلاقی انسان ها سرچشمه و تحت تأثیر جهان بینی آنها شكل می گیرند. به همین دلیل، قواعد كلی تر اخلاقی تقریبا در همه جوامع یكسان است مثلا اصل راستگویی و امانت داری در همه جوامع پذیرفته شده است گو این كه درباره مصادیق این اصول، جوامع با یكدیگر اختلاف نظر دارند.







تفاوت اخلاق و فقه

با روشن شدن تفاوت های اخلاق و حقوق اكنون نشان دادن تفاوت های اخلاق و فقه آسان است.





فقه به عنوان جزیی از معارف دینی هدفی جز تأمین سعادت انسان ندارد؛ زیرا دین برای سعادت بشر آمده است اما نمی توان همه اجزاء دین را از حیث تأمین سعات بشر در یك رتبه قرار داد. برخی از اجراء دین به طور مستقیم در تامین سعادت اثر می گذارند به طوری كه بدون آنها سعادت انسان تحقق نمی یابد. عقاید دینی درباره مبدأ و معاد از این قبیل هستند. كسی كه به وجود خداوند یكتا باور ندارد و عدالت خداوند را نمی پذیرد و جهان را هدف دار و تحت اراده موجودی متعالی و مطلق نمی داند به سعادت و كمال حقیقی نخواهد رسید.





برخی دیگر از اجزاء دین چنین تاثیر مستقیمی در تامین سعادت ندارند برای مثال مقررات حقوقی مطرح شده در ادیان در مرحله نخست به انگیزه تأمین نظم اجتماعی آمده اند؛ ولی این نظم در قالب یك دین بر اساس اهداف دینی برقرار می شود و هر قانونی را نمی توان برای تامین نظم مورد نظر دین مناسب دانست. این گونه قوانین به واسطه تأمین نظم مطلوب دین، مقدمه تامین سعادت افراد می شوند.





با این سخن می توان هدف فقه را از آن جهت كه جزیی از دین است تامین سعادت و كمال انسان معرفی كرد و از آن جهت كه شامل قوانین حقوقی و احتمالا قوانین و قواعدی كه بهداشت جسمی و روانی را تامین می كنند و مانند آن دارای اهداف واسطی متفاوتی دانست و تفاوت هدف را به منزله یكی از تفاوت های اخلاق و فقه بیان كرد.





تفاوت قلمرو آن گونه كه درباره رابطه اخلاق و حقوق گفته شد درباره اخلاق و فقه وجود ندارد؛ زیرا قوانین فقهی همه روابط چهار گانه انسان را شامل می شوند. احكام عبادی فقه بیانگر رابطه انسان و خدا هستند و برخی از تكالیف فقهی مربوط به رابطه انسان با خویشتن هستند. حرمت اضرار به نفس وجوب حفظ حرمت انسانی خویشتن و امثال آن از این قبیل اند. حقوق فقط در قلمرو روابط اجتماعی انسان و روابط او با طبیعت حضور می یابد، در حالی كه فقه همه روابط چهارگانه انسان را در بر می گیرد.





ضامن اجرایی احكام فقهی پاداش و كیفر اخروی است و ضامن اجرایی قوانین اخلاقی وجدان اخلاقی است می توان انسان ملحدی را تصور كرد كه به احكام اخلاقی وفادار باشد، مشروط بر آن كه وجدان اخلاقی او بیدار باشد پایبندی انسان ملحد به احكام اخلاقی، شاید چندان استوار نباشد؛ این مسئله به قوت وجدان اخلاقی او بستگی دارد. به عبارت دیگر جهان بینی الهی و نگرش دینی به عالم اجرای احكام اخلاقی را مطمئن تر می كند. ولی ضامن اجرایی احكام اخلاقی، منحصرا پاداش و كیفر اخروی نیست.





منابع فقه و اخلاق نیز متفاوتند؛ منبع قوانین اخلاقی می تواند متون و منابع دینی باشد ولی منابع دینی منبع منحصر به فرد اخلاق نیستند قوانین اخلاقی حتی در جوامع غیر دینی نیز وجود دارند. اعتقاد متدینان به معارف موجود در متون دینی و نیز ایمان مؤمنان به عصمت اولیاء دین باعث می شود متون دینی و سیره انبیاء و امامان و معصومین منابع موثقی برای شناخت مصداق های احكام اخلاقی باشند؛ ولی قوانین فراگیر اخلاقی بدون رجوع به منابع دینی نیز قابل شناخت هستند؛ مانند اصل راستگویی، عدالت ورزی، امانت داری و... خدمت بزرگ دین به اخلاق همین است كه انسان ها را از خطا در شناخت مصادیق احكام اخلاقی باز می دارد و آنان را در سلوك عملی اخلاقی در موارد خاص راهنمایی می كند.







تفاوت اخلاق و آداب

آداب جمع ادب است و ادب و آداب در معانی مختلفی به كار می روند. یكی از معانی ادب دانشی است كه شامل علومی همچون لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع و... می شود. در این جا معنایی از آداب مورد نظر است كه در تركیباتی همچون آداب و رسوم، آداب الصلوة، آداب المعلمین و المتعلمین و امثال آن به كار می رود آداب در این كاربردها، معمولا دو ویژگی را به ذهن متبادر می كند:





1 - آداب به ظواهر رفتار و سلوك ظاهری مربوط می شود؛





2 - آداب از اركان اعمال محسوب نمی شود، اگر چه گاه بسیار با اهمیت است.





آداب در جوامع و گروه های مختلف اشكال متفاوتی دارد. آداب می تواند مربوط به طبقه خاصی از مردم باشد، مثل آداب اشراف و ثروتمندان و یا مربوط به صاحبان پیشه ای خاص باشد، مثل آداب پزشكان.





آداب در تركیب آداب و رسوم جنبه های ظاهری رفتار ملت ها و گروه ها را در بر می گیرد. آداب در این معنی موجب همبستگی افراد یك اجتماع می شود و در آنان احساس یكدلی را تقویت می كند ولی در تركیبات دیگر همچون آداب الصلوة به معنای اموری زائد و افزون بر اصل عمل است و باعث بالاتر رفتن درجه اعتبار و ارزش آن عمل می شود. مثلا رعایت نكردن هیچ یك از آداب نماز موجبات عدم مقبولیت فقهی آن نیست ولی عمل به آداب ارزش نماز را بالا می برد و موجب تقرب بیشتر انسان به خداوند می شود.





وقتی آداب را در برابر اخلاق به كار می بریم و از تفاوت اخلاق و آداب سخن می گوییم مقصود جنبه های ظاهری رفتارهاست این جنبه های ظاهری به منزله نشانه های خلقیات و نیات صاحب یك رفتار است برای مثال در روابط معلم و متعلم آن چه از لحاظ اخلاقی اهمیت دارد قدردانی قلبی متعلمین از معلمین است.





دانشجو باید ارزش زحمات استاد خود را بداند و او را به دیده احترام بنگرد. این احترام باطنی، در برخی جوامع در قالب رفتاری همچون دو زانو نشستن و پشت سر او راه رفتن و در سخن بر او پیشی نگرفتن ظاهر می شود. این گونه رفتارها كه خبر از جنبه های باطنی اخلاق فرد می دهند آداب نامیده می شوند. آداب به نسبت جوامع و زمان ها فرق می كنند در یك جامعه یا خانواده سخن گفتن رسمی و به كار بردن افعال در صیغه جمع نشان احترام به پدر و مادر است؛ در حالی كه ممكن است در خانواده یا جامعه ای دیگر این گونه سخن گفتن نشانه سردی روابط قلمداد شود.





پس اگر آداب را نمود ظاهری اخلاق بدانیم تفاوت اخلاق و آداب از این قرار خواهد بود اخلاق در شرایط زمانی و مكانی متفاوت تغییر نمی كند؛ مثلا راستگویی در همه زمان ها و مكان ها ستوده است؛ ولی آداب در شرایط مختلف دگرگون می شود یاد خداوند در همه زمان ها به لحاظ اخلاقی پسندیده است ولی در برخی از مواقع ذكر گفتن آشكار، موجب ریا و دوری از خداوند است. بنابراین اخلاق جنبه گوهری و آداب جنبه ظاهری دارد. آداب موجب همبستگی اخلاقی اعضای جامعه و گسترش اخلاق می شود؛ گو این كه تغییر می كند ولی شكل های مختلف آن می تواند موجب تقرب انسان به خداوند می شود اما اخلاق ثابت است و فقط اخلاق فاضله الهی است كه تحقق كمال انسان و سعادت او را در پی دارد و چه بسا اخلاق های دیگر موجب دوری انسان از خداوند شوند.







تفاوت اخلاق و عرفان

عرفان به دو بخش تقسیم می شود عرفان نظری و عرفان عملی.





عرفان نظری دانشی است كه در آن تفسیر خاصی از هستی عرضه می شود در دیدگاه عرفان نظری در عالم فقط یك وجود حقیقی وجود دارد و باقی چیزها همه مظاهر و تجلیات آن وجود حقیقی هستند. عرفان نظری از این جهت كه هستی را تفسیر می كند مانند فلسفه است؛ ولی البته تفسیر عرفان از هستی، با تفسیر فلسفه فرق دارد. عرفان به وحدت وجود قایل است و فلسفه موجودات كثیر حقیقی را می پذیرد. عرفان نظری چنان كه از نامش پیداست به رفتارهای انسان كاری ندارد و راهنمایی عملی در آن راه ندارد. عرفان نظری صرفا نگرش خاص از جهان و انسان را پدید می آورد.





بخش دیگر عرفان كه آن را عرفان عملی می نامند، شبیه اخلاق است چرا كه عرفان عملی از روابط انسان با خود، خدا، طبیعت و دیگران سخن می گوید و انسان ها را در تنظیم روابط چهارگانه خود راهنمایی عملی می كند. عرفان عملی به انسان می گوید چگونه رفتار كند و كدام مراحل را طی نماید تا حقایقی را كه در عرفان نظری بیان شده است از طریق دل كشف كند. از نظر عارفان رسیدن به حقایق مطرح در عرفان نظری كار عقل و استدلال نیست؛ بلكه باید با پای دل سلوك كرد و با چشم دل آن حقایق را مشاهده نمود. حقیقت بزرگی كه انسان با عمل به دستورات عرفان عملی به آن می رسد توحید حقیقی است. انسان با طی مراحل و نیل به حالات و مقامات مطرح شده در عرفان به رتبه ای می رسد كه همه چیز جز خدا را نفی می كند و هستی را تنها برای خداوند عالم قایل می شود. اعتقاد به این كه هیچ هستی حقیقی جز خداوند نیست، با بحث و استدلال دست یافتنی نیست بلكه باید انسان كاملی كه خود مراحل و مراتب سیر و سلوك را طی كرده است انسان را راهنمایی كند تا از گذرگاه های دشوار سلوك عبور كند و حالات و مقاماتی را كه در مسیر است مشاهده نموده و به تدریج از خود بینی رها و آماده مشاهده حقیقت یگانه هستی كه خداوند است بشود.





انسان عارف عاشق خداوند و مظاهر ذات اوست او به همه چیز و همه كس به عنوان مظهر خداوند می نگرد و در نتیجه عشق او به خداوند عشق او به طبیعت و انسان ها را پدید می آورد او چون از خودبینی و خود پرستی رها شده است به دیگران مهر می ورزد و از مرگ نمی هراسد و به دنیا و امور فانی دلبستگی ندارد و در اثر تمرین و ریاضت بر هوای نفس خویش غالب شده است.





عرفان عملی شبیه اخلاق است و تربیت اخلاقی خاصی در فرد پدید می آورد؛ ولی از جهاتی با اخلاق تفاوت دارد. اخلاق فضایل و رذایل را می شناساند و با استمداد از روش های تربیتی راه دستیابی به فضایل را نشان می دهد در اخلاق همه فضایل اصلی اخلاقی مانند هم هستند و مراحل مشخصی برای رسیدن مرحله به مرحله به آن فضایل وجود ندارد؛ ولی در عرفان عملی مراتب و مراحلی برای سیر و سلوك وجود دارد. تفاوت دیگر اخلاق و عرفان عملی در این است كه اخلاق درباره همه روابط چهارگانه انسان به یك اندازه سخن می گوید ولی عرفان عملی بر رابطه انسان و خدا تاكید بیشتری دارد. البته اصلاح این رابطه آثار فراوانی بر دیگر روابط انسان می گذارد، ولی بحث اصلی و محوری آن درباره رابطه انسان و خداست.







تفاوت اخلاق و فلسفه اخلاق

چنان كه در مباحث فلسفه اخلاق می خوانیم، فلسفه اخلاق از دو بخش تشكیل شده است: اخلاق هنجاری و فرااخلاق.





در بخش اخلاق هنجاری، از قواعدی كلی بحث می شود این قواعد كلی راهنمای ما در تشخیص تكالیف اخلاقی هستند. در اخلاق هنجاری ما می خواهیم با بحث عقلی به قواعدی كلی دست یابیم كه به كار گرفتن آنها، تكلیف عملی ما را در موقعیت های مختلف روشن می كند.





مثلا اگر كسی به قاعده فایده معتقد شود و بگوید درستی، خوبی و وجوب هر عمل را با مقایسه سود و زیانی كه برای فرد یا جامعه دارد باید شناسایی كرد می تواند در مقام عمل تشخیص دهد كه كدام فعل از نظر اخلاقی درست یا خوب است و كدام فعل نادرست یا بد است.





در بخش فرااخلاق از مفاهیم اخلاقی و امكان توجیه احكام اخلاقی بحث می كنیم. در این بخش، تحقیق می كنیم كه آیا مفاهیمی همچون خوبی دارای مصداق خارجی هستند یا نه؟ و نیز این كه آیا می توان احكام اخلاقی را با ارجاع به حقایق نظری توجیه كرد یا نه؟ البته بحث تفصیلی در مورد مسائل فلسفه اخلاق در دروس فلسفه اخلاق آمده است.





از آن چه درباره مباحث مطرح در اخلاق هنجاری و فرااخلاق گفتیم رابطه علم اخلاق و فلسفه اخلاق معلوم می شود. علم اخلاق بر اساس نتایجی كه در اخلاق هنجاری و فرااخلاق به دست می آید به شناسایی فضایل و رذایل نفسانی و افعال نیك و بد می پردازد و بحث می كند كه با توجه به قواعد مورد قبول در اخلاق هنجاری، كدام نوع از افعال، مصادیق آن قواعد عام هستند. مثلا اگر در اخلاق هنجاری پذیرفته باشیم اعمالی كه به كمال انسان منتهی می شوند درست و خوب هستند در علم اخلاق می پرسیم چه نوع اعمالی این كمال را پدید می آورند. آیا بخل كمال انسان را تامین می كند یا سخاوت؟ آیا تكبر درست و خوب است یا تواضع و فروتنی؟ در علم اخلاق با توجه به هدف خلقت انسان و ویژگی ها و قوای نفس انسانی، كمال هر قوه شناخته می شود و در نتیجه معلوم می شود كه كدام نوع از اعمال، كمال نفس انسان را پدید می آورند.





به طور خلاصه می توان گفت تفاوت اخلاق و فلسفه اخلاق این است كه مباحث فلسفه اخلاق از حیث منطقی بر مباحث علم اخلاق مقدم هستند به عبارت دیگر، فلسفه اخلاق مبنا و پایه علم اخلاق است؛ چرا كه در فلسفه اخلاق از مبادی تصوری و تصدیقی علم و نیز از قواعد عام اخلاق هنجاری بحث می شود. البته كتاب های اخلاقی پیشینیان ما معمولا در بر دارنده برخی مباحث اخلاق هنجاری نیز بوده است.







سؤالات

1 - آیا محدوده راهنمایی دین منحصر به رفتارهای اخلاقی انسان است؟ توضیح دهید؟





2 - توضیح دهید چرا قلمرو دین گسترده تر از اخلاق است؟





3 - آیا خوب یا بد بودن اعمال به خاطر آن است كه مورد امر و نهی خداوند قرار گرفته؟ چرا؟





4 - نظر طرفداران سخن فوق (سؤال 3) در مورد حسن و قبح افعال چیست؟ آن را ذاتی می دانند یا نه؟ توضیح دهید.





5 - كدام یك از دو عبارت زیر صحیح است:





الف - خداوند به افعال ذاتا خوب امر می كند.





ب - هر گاه خداوند به فعلی امر كرد در آن صورت آن فعل خوب می شود.





6 - چرا اعتقاد به كیفر و پاداش اخروی موجب تقویت انگیزه در اعمال اخلاقی می گردد؟





7 - چه تفاوتی بین علم اخلاق و تعلیم و تربیت است؟





8 - آیا تعلیم و تربیت فقط راه های كسب صفات اخلاقی را نشان می دهد؟ توضیح دهید.





9 - كدام یك از جملات زیر درست و كدام غلط است؟





الف - در تعلیم و تربیت با جملاتی كه محمول آنها واژه هایی همچون باید، نباید، بد،... و امثال آن روبرو هستیم.





ب - در تعلیم و تربیت با جملاتی سر و كار داریم كه از هست ها سخن می گویند.





10 - فرق كلی باید اخلاقی یا باید غیر اخلاقی چیست؟





11 - اخلاق و حقوق و فقه در هدف با یكدیگر چه تفاوتی دارند؟





12 - آیا تفاوتی در قلمرو اخلاق و حقوق و فقه وجود دارد؟ توضیح دهید؟





13 - از جهت ضمانت اجرایی چه تفاوتی بین حقوق و اخلاق و فقه می باشد؟





14 - قوانین اخلاقی با قوانین حقوقی و فقهی چه تفاوتی در منبع دارند؟





15 - چه فرقی بین آداب و اخلاق می باشد؟





16 - اخلاق با كدام قسم از عرفان شباهت و با كدام قسم تفاوت دارد؟





17 - عبارت زیر گویای چه مطلبی است:





فلسفه اخلاق به لحاظ منطقی بر مباحث علم اخلاق مقدم است.





18 - هدف و فایده علم اخلاق را بیان كنید.